۱- شعر زیر را بخوانید و جدول را کامل کنید.
۱- در کتاب آمد که در عهد قدیم / خانه ای می ساخت سقراط حکیم
قلمرو زبانی: عهد: روزگار / سقراط: نام فلسفه دانی در یونان / حکیم: فلسفه دان، دانشمند / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: تن ت تن تن، تن ت تن تن، تن ت تن
بازگردانی: در کتابها آورده شده که در روزگار کهن سقراط حکیم خانه ای برای خودش می ساخت.
۲- چون به پایان برد کار آن سرا / آمدند از ره، رفیق و آشنا
قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / سرا: خانه / ره: راه / قلمرو ادبی: واج آرایی «ا»
بازگردانی: هنگامی که ساخت آن خانه را به پایان رساند دوست و آشنایش از راه رسیدند.
۳- جمله گفتند: این بنای مختصر / نیست درخوردِ تو، ای صاحب نظر!
قلمرو زبانی: جمله: همگی / بنا: ساختمان / مختصر: حقیر و کوچک / درخورد: مناسب، درخور / صاحب نظر: بینا، عارف / قلمرو ادبی:
بازگردانی: همگی گفتند ای عارف، این ساختمان کوچک مناسب برای تو نیست.
۴- چون توانی زیستن در این قفس؟ / این قفس نبود مقام چون تو کس
قلمرو زبانی: چون: چگونه / زیستن: زندگی کردن / توانی زیستن: می توانی زندگی کنی / نَبُود: نیست / مقام: جای اقامت / قلمرو ادبی: قفس: استعاره از خانه مختصر و محقر / واژه آرایی: قفس، این / واج آرایی «ن» / جناس همسان: چون(۱- چگونه ۲- مانند)
بازگردانی: چگونه می توانی در این خانه مانند قفس زندگی کنی. این خانه نباید جای زندگی فردی مانند تو باشد.
۵- بهر مردی چون تو والا و حکیم / بارگاهی باید و کاخی عظیم
قلمرو زبانی: بهر: برای / والا: بلندپایه / بارگاه: دربار پادشاه / باید: بایسته است(فعل) / قلمرو ادبی:
بازگردانی: برای مردی بلندپایه و فلسفه دان همانند تو بارگاه و کاخی بزرگ لازم است.
۶- در شبستانِ تو چون آییم جمع / همچو پروانه به گِردِ روی شمع؟
قلمرو زبانی: شبستان: قسمت سقفدار مسجدهای بزرگ / چون: چگونه / آییم: شویم / قلمرو ادبی: همچو پروانه: تشبیه / روی شمع: اضافه استعاری / جناس ناهمسان: جمع، شمع
بازگردانی: در شبستان تو مانند پروانه به گرد شمع چگونه جمع شویم.
۷- گفت در پاسخ: که ما را باک نیست / عارفان را خانه الّا خاک نیست
قلمرو زبانی: باک: نگرانی، پروا / الّا: مگر / «را»ی نخست: «را»ی دارندگی (ما باکی نداریم.) / «را»ی دوم: «را»ی اضافه گسسته (خانه عارفان) / قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: باک، خاک / واژه آرایی: نیست / خاک: مجاز از گور یا زمین
بازگردانی: او در پاسخ گفت: ما توجهی به مادیت نداریم و خانه ما سرانجام گور است.
۸- حُجره خود گر بدین سان ساختم / خانه ای درخوردِ یاران ساختم
قلمرو زبانی: حجره: اتاق (امروزه به معنای مغازه بازار) / سان: گونه / درخورد: مناسب / یار: دوست / قلمرو ادبی: ردیف: ساختم / واژه آرایی: ساختم / واج آرایی «خ»
بازگردانی: اگر اتاق خودم را بدین گونه کوچک ساختم به این دلیل است که خانه ای متناسب با تعداد یارانم بسازم.
۹- بیش از این گر یار یکدل داشتم / بام خود تا عرش می افراشتم
قلمرو زبانی: بیش: بیشتر / یکدل: صمیمی / بام: پشت بام / عرش: پدید آوردن / افراشتن: به اندازه سطح داخلی دست / قلمرو ادبی: بام خود تا عرش می افراشتم: کنایه از اینکه خانه بسیار بزرگی می ساختم.
بازگردانی: اگر بیشتر از این دوست صمیمی داشتم خانه بسیار بزرگتری برای خود دست و پا می کردم.
۱۰- در حقیقت یار یکدل، کیمیاست / چون صدف، کمیاب و چون دُر، پُربهاست (نیّره سعیدی، میرفخرایی)
قلمرو زبانی: یکدل: صمیمی / کیمیا: مادهای فرضی که بهوسیلۀ آن میتوان مس را تبدیل به زر کرد / در: مروارید / پربها: قیمتی / کف: به اندازه سطح داخلی دست / قلمرو ادبی: یار یکدل، کیمیاست: تشبیه / چون صدف: تشبیه / چون دُر: تشبیه / واژه آرایی: چون
بازگردانی: حقیقتا دوست صمیمی مانند کیمیا نایاب است. یار صمیمی مانند صدف کمیاب و مانند مروارید گرانبهاست.
موضوع | شرح و توضیح |
نوع لحن | روایی- داستانی |
قلمرو زبانی | سرا: خانه / جمله: همه / ..../ ساده و کوتاه بودن جمله ها؛/ اندک بودن واژه هاي غيرفارسي؛/ ساده و روان بودن زبان شعر. |
قلمرو ادبی | قفس: استعاره / جناس: جمع و شمع / تشبیه: ... |
قلمرو فکری | به اين برآیند مي رسيم که عارفان به دنيا و ظواهر دنيايي دلبستگی ندارند و در دنياي مادي کنوني وجود انسان هاي فرهیخته و والا، بسيار اندک است. مردان راستين و دوستان حقيقي اندک و ناياب اند. |
نتیجه گیری و تعیین نوع | نگرش تعلیمی -اندرزی است / دلبستگی به دنیا نادرست است / عارف به دنیا وابسته نمی شود. / دوست یکدل کیمیاست |
2- حکایت زیر را بخوانید و برای هر قلمرو، چند ویژگی استخراج کنید.
پارسازاده ای را نعمتِ بیکران به دست افتاد؛ فسق و فجور آغاز کرد. باری، به نصیحتش گفتم: ای فرزند، دخل، آب روان است و عیش، آسیاب گردان؛ یعنی خرج فراوان کردن، مسلمّ کسی را باشد که دَخلِ معین دارد.
قلمرو زبانی: را: «را»ی اضافه گسسته؛ به دست پارسازاده / پارسا: پرهیزکار؛ پاکدامن/ نعمت: دارایی / بیکران: بی اندازه / فسق: ناپاکی، فساد / فجور: فساد / باری: به هر صورت / به نصیحتش گفتم: جهش ضمیر / دخل: درآمد / عیش: زندگانی / «را» در «کسی را»: به معنای برای / مسلم: قطعی / قلمرو ادبی: نثر آهنگین یا مسجّع / کنایه: به دست افتاد / تشبیه: دخل، آب روان است؛ عیش، آسیاب گردان / تضاد: دخل، خرج /
بازگردانی: پارسازاده ای را دارایی زیادی به دست آورد؛ فساد و ناپاکی آغاز کرد. به هر صورت، او را پند دادم که ای فرزند، درآمد مانند آب روان است و زندگی مانند آسیاب گردان؛ یعنی اینکه زیاده خرج کردن، زمانی درست است که درآمدی معینی متناسب با خرجت داشته باشی.
چو دَخلت نیست، خرج آهسته تر کن / که می گویند ملّاحان سرودى،
قلمرو زبانی: دخل: درآمد / ملاح: ملوان، دریانورد / سرود: نغمه / قلمرو ادبی: مثل / تضاد: دخل، خرج / قالب: قطعه / وزن: ت تن تن تن؛ ت تن تن تن؛ ت تن تن
بازگردانی: هنگامی که درآمد نداری آهسته تر خرج کن. ملوانان سرود زیبایی را می خوانند.
اگر باران به کوهستان نبارد / به سالى دجله گردد، خشک رودى
قلمرو زبانی: به سالی: در سالی / خشک رود: ترکیب وصفی وارون؛ رود خشک / قلمرو ادبی: تناسب: باران، دجله، رود /
بازگردانی: اگر باران یک سال در کوهستان نبارد دجله یک رود خشک می گردد.
عقل و ادب، پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود، سختی بری و پشیمانی خوری. پسر، این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت:
برو شادی کن ای یار دل افروز / غم فردا، نشاید خورد امروز
دیدم که نصیحت نمی پذیرد و دَمِ گرم من در آهنِ سرد او اثر نمی کند؛ روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفته اند:
قلمرو زبانی: لهو و لعب: بازی حرام / گذاشتن: رها کردن / سپری شدن: به پایان رسیدن / قول: گفته / دل افروز: شادی بخش / نشاید: شایسته نیست / دم: نفس / مصاحبت: همسخنی / حکما: ج حکیم / کار بستن: به جا آوردن / قلمرو ادبی: در گوش آوردن: کنایه از پذیرفتن / تضاد: شادی، غم / دم: مجاز از سخن / آهن سرد: استعاره از قلب و اندیشه خشک / دَمِ گرم من در آهنِ سرد او اثر نمی کند: کنایه / وزن شعر: ت تن تن تن؛ ت تن تن تن؛ ت تن تن
بازگردانی: دنبال دانش و ادب، باش و کارهای حرام را رها کن؛ زیرا چون دارایی ات پایان یابد، سختی می بری و پشیمانی می شوی. پسر، این سخن را نپذیرفت و به گفته من اعتراض کرد و گفت: برو شادی کن ای یار شادی بخش؛ امروز شایسته نیست که غم فردا را بخوری. دیدم که نصیحت نمی پذیرد و سخن گرم من در قلب سرد او اثر نمی کند؛ روی از همسخنی با او بگردانیدم و سخن دانشمندان را به کار بستم که گفته اند:
گرچه دانى که نشنوند، بگوى / هر چه دانى ز نیک خواهی و پند
قلمرو زبانی: نیک خواهی: خیرخواهی / قلمرو ادبی: جناس: گر، هر / واژه آرایی: دانی /
بازگردانی: اگرچه می دانی که سخنت را نمی پذیرند ولی تو هر پند ارزشمندی را که می دانی به دوستانت بگوی.
زود باشد که خیره سر، بینی / به دو پای اوفتاده، اندر بند
قلمرو زبانی: خیره سر: گستاخ / قلمرو ادبی: در بند افتادن: کنایه از گرفتار شدن
بازگردانی: بسیار زود انسان گستاخ و پند ناشنو را خواهی دید که گرفتار شده است.
دست بر دست می زند که دریغ / نشنیدم حدیثِ دانشمند (گلستان، باب هفتم)
قلمرو زبانی: دریغ: افسوس / قلمرو ادبی: دست بر دست زدن: کنایه از افسوس خوردن / واژه آرایی: دست
بازگردانی: انسان گستاخ افسوس می خورد که چرا سخن انسان دانا را ننیوشیدم.
قلمرو زبانی | قلمرو ادبی | قلمرو فکری |
باری: به هر صورت | نثر آهنگین یا مسجّع | سروده تعلیمی و اندرزی است. |
نشاید: شایسته نیست کاربردهاي کهن: ملّاح، خشک رود، پشيماني خوردن | کنایه: به دست افتاد تضاد: شادی، غم | مديريت خرج و دخل يا اقتصاد زندگي. رعايت خردمندي و نیک رفتاري. |
جمله ها کوتاه اند. را: «را»ی اضافه گسسته | تشبیه: دخل، آب روان است؛ عیش، آسیاب گردان / تضاد: دخل، خرج | نصيحت پذيري و پرهيز از خيره سري. |
۳- نمونه های زیر را از دید حسّ و حال فضای شعری و عاطفی بررسی کنید.
ای آن که غمگِنی و سزاواری / وندر نهان، سرشک همی باری
رفت آن که رفت و آمد آن که آمد / بود آن که بود خیره چه غم داری؟ (رودکی)
فضاي حاکم بر شعر سنگين و غم انگيز است و میان وزن و آهنگ با درون مایه هماهنگی وجود دارد.
***
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم (حافظ)
ادبيات غنايي، عاطفي / فضاي حاکم بر شعر شاد و شورانگيز است درون مایه با وزن و آهنگ هماهنگی وجود دارد.
***
این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست / تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
دل زنده می شود به امید وفای یار / جان رقص می کند به سماعِ کلام دوست (سعدی)
غنايي، عاطفي / وزن شعر نرم، آرام و لطيف است.
***
جامی است که عقل آفرین می زندش / صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف / می سازد و باز بر زمین می زندش (خیام)
رباعی؛ تعليمي و فلسفی است / وزن شعر سنگين است و در آن حس و حال متفکرانه و آميخته با حسرت و اندوه وجود دارد
***
خروشید کای فرّخ اسفندیار / هماوردت آمد برآرای کار (فردوسی)
شعر حماسي است. وزن و آهنگ کوبنده و کوتاه است و بار عاطفي آن ، پهلواني – جسورانه.
***
وقت را غنیمت دان آن قدرَ که بتوانی / حاصل از حیات ای جان یک دم است تا دانی (حافظ)
شعر تعليمي است. فضاي عاطفي حاکم بر شعر ملايم و اندرزي و نصيحت گرايانه است؛ ولی وزن شعر شورانگیز و رنگی.
4- در بیت های زیر، نمونه های واج آرایی و واژه آرایی را بیابید.
گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست / گوشه چشمت بلای گوشه نشین است (سعدی)
واج آرایی: «ش»، «گ» / واژه آرایی: گوشه
***
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم / امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند / از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم (وحشی بافقی)
واج آرایی: «ی»، «م»، «ک»، «د» / واژه آرایی: کشیدیم، بریدیم، پریدیم
***
در زلف تو بند بود داد دل ما / در بند کمند بود داد دل ما
ای داد به داد دل ما کس نرسید / از بس که بلند بود داد دل ما (قیصر امین پور)
واج آرایی: «د»، « ﹻ » / واژه آرایی: بند، داد، دل، ما
***
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس / ملالت علما هم ز علم بی عمل است (حافظ)
واج آرایی: «ل»، «م»، «ع» / واژه آرایی: بی عمل
***
اگر جنگ خواهی و خون ریختن / بر این گونه سختی برآویختن
بگو تا سوار آورم زابلی / که باشند با خنجر کابلی (فردوسی)
این وبجا برای گسترش و آسانسازی آموزش علوم و فنون ادبی دهم ساخته شده است. خواهشمندم بازدیدکنندگان ارجمند مرا در بهبود این وبجا یاری رسانند. اگر متن یا برنامه سودمندی در دست دارید به رایانامه نگارنده بفرستید تا در این وبجا به نام خودتان به نمایش درآید.